سوال : از چه جور آدمایی بیشتر از همه بدت میاد؟
-من از آدمای دورو .. بهتر از خودم .. بیچشم و بی حیا و مفتخور .. قدرندون و بیتربیت .. آدمای احمق بدم میاد =-=
این روزا همش بقیه از این مدل چالشا میزارن گفتم منم بزارم باحاله *-*
این روزا همش بقیه از این مدل چالشا میزارن گفتم منم بزارم باحاله *-*
ادم های دورو و ادم های به ظاهر راز نگه دار
برام مهم نیست طرف دروغ میگه یا پشت سرم حرف میزنه اما از ادم های که جلوم یه چیز میگن پشت سرم یه چیز دیگه متنفرم
امیدوارم مشکلت حل شه...
فق هیچوق ناامید نشو و ظاهر زندگی بقیه رو با باطن زندکی خودت مقایسه نکن...
ادما همیشه تو نظاهر حرفه ای ترین موجوداتن بنظرم...
من چهارده ساله هم حتی همیشه داره تظاهر میکنه...
تو میتونی از توی این شرایط بدت بیای بیرون موفق باشی:)
...
این خیلی خوبه ک دروغ یا راست گفتنشون برات مهم نیس بنظرم...
خودم خیلی دوس دارم اینجوری باشم اما سخته بعضی اوقات موفق نمیشم ک تا تهش صب کنم کخوپ طرف بم بگه ...
زیادی همیشه زود از کوره در میرم تو بعضی موارد🚶🏻♀️
منم برام ی دوران ادما و کاراشون خیلیی مهم بود
اما از ی وقت ب بعد نمد چرا خنثی شدن برام🚶🏻♀️
یعنی اینجوری ک حتی اگ طرف کل روزشم از طریقه های مختلف بخواد حرصمو دربیاره روم نمیتونه تاثیر بزارهه...
یکم اینجوری شدم ک حرف و کارای بقیه ب عنم…🚶🏻♀️😂
چون قطعا این خودمم ک زندگی خودمو میسازم...پس چرا باید اونارو ب هدفشون برسونم و بزارم ک ازارم بدن و تحت فشار قرارم بدن....
اره ادمایی ک قصد ریدن ب خودتم دارن خیلی رواعصابن...
ولی جدیدا دیگ برام اوناعم مهم نیسن اینجوریم ک بزار هرچی میخواد بلغور کنه داره شخصیت خودشو لقد مال میکنه…:))
ولی اوصولا بی جواب نمیزارم بعدا خیلی اروم اروم و سوسکی در طول زمان کارایی میکنم ک طرف ب گوه خوردن میوفته 🚶🏻♀️😂
دقیقاا شاید متوجه دروغ خیلیاشون بشمم...اما تا زمانی ک خودشون بعدا بم حقیقتو بگن هیچوق ب روشون نمیارم...
حیح من همیشه برا دروغام دلیل دارم... شاید زیاد تو دید بقیه قانع کننده نباشه ولی همین ک خودمو قانع میکنه باعث میشه برا دروغ گفتن عذاب وجدان یا شکی نداشته باشم.…🚶🏻♀️
این پنهون کاری ک میگی بنظرم بعضی اوقات میتونه ب دروغ گفتنم برسه...
یعنی طرف برا اینک ازت پنهونش کنه دروغ میگه...
این یکم رو اعصاب هس ک طرف فک میکنه ببو گلابی تشریف داری...
ولی باز سعی میکنم تو اون مواردم صبر کنم ک خودش بم حقیقتو بگه....
**چقد زر زدم…://
کلا حس زیادی ب ادمای دورم ندارم...
ولیی قطعا از اونایی ک چندروعن و خودشونو دست بالا میگیرن در حالی ک هیچ گوهی نیسنن:))
یا فک میکنن با بعصی کارای خز یا مزخرف خیلی گنگن ولی فق میرینن ب شخصیت خودشون…
قطعا با اینا بیشتر از بقیه مشکل دارم و ازشون بیشتر بدم میاددد
*ی چیه دیگ خودم با دروغگو ها مشکل ندارم...شاید مسخره بیاد ولی این نظریه منه
ک حتما دلیلی برای دروغ گفتن ب خودش و دیگران دارن:)...
خیلیا اینجورین از جمله خودمم...
ادمایی دروغ گو
کسایی که خودشونو دست بالا میگیرن
این دو دسته خیلی رو مخمن
از آدمایی که ادعای بهتر بودن میکنن... از آدمایی که فحش میدنو فکر میکنن با دین کار خیلی خفنن... از آدمایی که بدون هیچ تلاشی نمره مفتی میگیرن😂... از آدمایی که بیخود و بی جهت تو چش معلمن... از آدمایی که وقتی کسی می خواد بهشون نزدیک بشه همش ایگنورش میکنن... بازم بگم؟😂
از آدمایی که سعی میکنن باحال باشن بهت زور میگن فحش میدن فقط به نظرات خودشون اهمیت میدن واست تعیین تکلیف میکنن
و امیدوارم این آدما متوجه کاراشون بشن
نه من واقفا جیغ جیغ میکنم و تو مخ میرم ،و کلا خیلی کرم میریزم:|
ولی من سر شایلیم حرص میخوردم و حسودی میکردم😂😭
داستان اونم اینطوریه اول با هستی اوکی شد بعد ب باران و تانیا
وقتیم با هستی اوکی شد از من سرد شد
الان کلا با بچه ها سرده :))
انصافا از خودم داره بدم میاد"-"...
اولش من با هستی صمیمی شدم
هستی قبل تر از من ب باران صمیمی شد
باران از من بدش میومد طوری که یبار داشت با هستی حرف میزد من ماومد پیششون و بهم گفت میشه بری؟همین که کنارت وایسادم باید یچیزی بهم بدی...یبرم یه شوخی کرد که حس کردم داره تیکه میندازه و بهم بر خورد چون میگم ما صمیمی نبودیم
یمدت بعد باهم دیگه داشتیم حرف میزدیم که از اون روز به بعد باهم صمیمی تر شدیم
چند وقت پیش الینا اومد مدرسمون -انتقالی- بعد ما باهاش صمیمی شدیم و اینطوری سد که ما + تانیا یه حالت اکیپ طور شدیم
مدرسه بهمون گفت که قراره بریم اردو مسافرتی
-اول اینو بگم که الینا تو این مسافرت نمیاد-
اولس قرار شد ما باهم تو یه اتاق ۴ نفره باشیم و یه قطار و...
بعد هشتمی مدرسمون شایلی با این سه تا صمیمی شد و قرار شد تو هتل شایلی و تانیا و باران باهم باشن -یه اتاق سه نفره- و من و هستی تو یه اتاق
بعد اون شایلی چسبید به دوستای خودش و دیگه اینارو تحویل نگرفت
پس دوباره قرار شد تانیا و باران بیان تو اتاق ما
همون روز اون یکی اکیپ بچه هی کلاسمون اومدن گفتن که تانیا و باران قراره بیان با ما و خلاصه این دوتا موافقت کرده بودن
فکر کن تا یه گزینه بهتر گیرش میومر میرفت با اونا!"-"
بعد باران قفلی زده من نمیتونم با تینا -من- کنار بیام خیلی جیغ جیغ میکنه و حوصلشو ندارم
تانیائم گفت من با تینا مشکلی ندارم و بیشتر از الینا باهاش کنار میام و پشکلی ندارم اتاقامون یکی باشه
خلاصه زنگ اخر همین روز بود که باران تانیا رو یجوری راضی کرده بود که با من تو یه اتاق نباشن
بعدم داشتن هستی رو راضی میکردن که یه اتاق سه نفره بگیرن!:))
و خوشحالم هستی ردشون کرده بود و گفته بود من با تینا میمونمㅠㅠ
این باران بیشور خر همون دو روئس که سر جیغ داد و انرژیم بهم گفته بود خیلی باحالی بعدم الان سر همین داره میگه ازت خوشم نمیاد:|
حسود فلزیxDㅠㅠ
اصلا هم فشار نمیخورم
اونایی که خودسونو میگیرن...یروز قهرن یروز اشتی....همش و فقط راجب ویژگی های منفیت حرف میزنن...اون مودی های خری که یبار میان ازت تعریف میکنن میگن تو خیلی باحالی و ازت خوشم میومد و فلان پلان...بعدم سر همون ویژگی که گفته باحاله میان میگن تو مخه و نمتونم باهاش بسازم
مورد اخرم خیلی مشخصه که طرف داره نه؟xD
توئم از این ترفند استفاده ز پستای چرت و پرت قبلی برای پستای چرت و پرت مدید استفاده میکنی؟XD
من کامنتامو پاک میکنم قشنگ وایب پست جدید بدهXDD
منم عاشقتم عزیزم
اره از این ها زیاده ئه ک این همه تایم بیکاری دارن ولی ب خودشون زحمت نمیدن
خوب کاری کردی رفتار و کارای بقیه ب چپت
شت دینی ک چیزی نداره طفلکی xdd
ولی چیز من بدتر از توئه خخخخ
از اون ادمایی ک بخاطر ی چیزایی ک تغییرش دست من نیست حرف زشت و توهین بارم کنن
فداتشم اخه کاری نکردم مح کㅠㅠ♡
اوما هالزی اومابزرگتونهههه
تیناهم خواهرتههه*-*
مرسی قشنگممم ولی 9تا مونده😭😂
کسی نیس فالو تنه منو🥺❤️